همیشه فکرمی کردم تو هم ازجنس ماباشی به دورازاین همه نامردی ورنگ وریاباشی
به یادت هست لحظه های آخردیدارمی گفتی همیشه باتوخواهم بود،این جا یاهرکجاباشی
تفاوت هافراوان بینم ازدیروزوامروزت یقین کردم خودت نیستی بایددوتاباشی
تودیگرباکلاسی حیفت آیدعاشقی چون من زرفتارت کنون پیدایک بام ودوهواباشی
به چشمت خورده گویارنگ اشرافی، که می بینم تودرخودگم شدی ودرمنیت هارهاباشی
تصورهم نمی کردم بیایداین چنین روزی ببینم بادوچشم خودکه بی مهرووفاباشی
تنم می سوزدازعشق دروغبن،می شد ای کاش برایم همچو آب سردی ازصبح شتاباشی
ولی انگاربایددل بریدازباتوبودن ها چون که دیگرنیست امیدی که خاطرخواه ماباشی
برایتان آرزوی موفقیت داریم